شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ همه فعل هايم ماضي اند ... ماضي خيلي خيلي بعيد ...! دلم براي يک حال ساده تنگ شده است .
*صبا*
آخي چه رنگهاي شادي داشتن کتابامون :دي
اتفاقا اصلا رنگ کتابها شاد نبود.ساده ساده بود عين آدمهاش
*صبا*
جناب حسام ، جمله کنايه بود ... راستي سلام :دي
* کميل *
چقدر به پدرم سفارش کرده بودم که اين کتابام رو نگه داره و گم و گور نکنه ، اخرش نفهميديم به دست کدوم مامور شهرداري و به کجا برده شد ....
سرکار خانم صبا...سلام
*صبا*
سلامي دوباره در ابتداي جمله :) ... کسي يادش هست داستان اين درس چي بود؟
* کميل *
بله يادمون مونده هنوز ، يادش بخير ...
*صبا*
مي شه بگين چي بود؟ يه لحظه ذهنمو درگير کرد ...
* کميل *
برکه اي که مرغابي ها توش بودن خشک مي شه ، اون ها هم تصميم به مهاجرت مي گيرن ، جناب لاک پشت هم مي گه دوري شما برام خيلي خيلي سخته !! منم باهاتون ميام ! خلاصه به اون شکلي که مي بينيد لاک پشت رو همراه خودشون مي برن ، اما وسط راه نمي دونم چه بحثي پيش مياد که لاک پشت حرف مي زنه ... خيلي راحت پرت مي شه پايين ! در همين حد يادم مونده بود !
*صبا*
خيلي ممنون. لطف کردين :) آخي بنده خدا :( ... الان يادم اومد ... شايد مي خواسته بگه که منظره قشنگي ديده ميشه از اون بالا .../// بازم ممنون
* کميل *
لعنت بر دهاني که بي موقع باز شود ! همين که داشت پايين مي رفت اينو با خودش زمزمه مي کرد طفلک ! در کل نکته بهداشتي قصه تو همين عکس نوشته شده !
*صبا*
من بار اول که اين عکس رو تو کتاب ديدم يه داستان کاملا متفاوت تو ذهنم ساختم که هنوز هم همون تو ذهنم بود .... البته شايد هم اين جمله رو فرياد زده که همه شنيدند ... الان ديگه فکر نمي کنم از کلمه لعنت ، داخل متن درس ها استفاده بشه ..
* کميل *
کلا همه درس هاي قديمي رو جارو کردند از کتاب فارسي ، چه نقاشي هاي قشنگي داشتند ، تصميم کبري ، گاو عمو حسن يا عمو حسين ! ، کوکب ، روباه و زاغ و ....
*صبا*
نقاشي هاي قشنگ؟ با اون رنگ و لعاب تيره و دلگير ... اما از حق نگذريم درس ها مون واقعا مفيد نبودند براي بچه هاي امروزي... بودند؟
* کميل *
همه خوبي و قشنگش به همون بود ، آخ ... کاغد کتاب ها چه بوي خوبي داشتند !! حتما براي الان مفيد نبودند ، والا ما اون موقع و تو اون سن به سيب زميني مي گفتيم ديب دميني !! الان يه بچه امروزي با همون سن کلي اطلاعات داره در مورد همه چيز ، اگه علم يه خورده زودتر پيشرفت مي کرد ما وضعمون خيلي بهتر از اين بود !
*صبا*
البته ديگه ديب دميني نمي گفتيم ما ... اما همون علم ابتدايي هم خيلي ها رو درمونده کرده بود ... چقدر زياد بودند بچه هايي که سال ها مردود مي شدند ... هنوز هم برام سواله چرا اين همه دانش آموز داشتيم که حتي سال اول رو هم مردود مي شدند !!!
* کميل *
مثال عرض کردم ، بله اون موقع يادمه خيلي ها رو مردود مي کردند ، البته فايده اي هم نداشت ، الان که معلم ها از گل نازک تر به دانش اموزاشون نمي گن ، هنوز جاي خودکاري که معلم کلاس اولمون لاي انگشتام گذاشته بود يادم نرفته .
*صبا*
خداروشکر که يادتون رفته وگرنه الان مطرح مي کردين بقيه هم مي فهميدن :دي ... يا ايراد از معلم ه بود يا بچه ها خيلي شيطنت و تنبلي مي کردند يا واقعا ذهنشون ... يا همه موارد
* کميل *
مي خواستم بنويسم نرفته که ن جا موند ، هم ايراد از بچه هاي اون موقع بود که خيلي شيطون بودن و هم خانم معلم ها خيلي سختگير و نمي دونم چرا اين قدر مسن بودن ! / جريان گذاشتن خودکار لاي انگشت اين بود که ما تخت دوم و جلوي معلم نشته بوديم ، هم تختي ما با اين که جاي زيادي داشت هي مي گفت برو اون ور تر ، نامرد يه چک خوابوند در گوش ما ، معلم نديد ، ما تا يا قمقه اروم زديم تو سرش معلم ديد و بقيه ماجرا !
*صبا*
:))) تخت = نيمکت؟ بله فهميدم ن جا مونده بود ... خب بقيه بچه ها که ديده بودند چرا شهادت ندادند؟
* کميل *
همون نيمکت ، ندادند ديگه ، اين که چرا يادم نيست
*صبا*
عجب خاطر تلخي ... معلم ها هم عجب آدمايي بودنا ، من يه بار خودم امتحان کردم ديدم خودکار بين انگشتا گذاشتن خيلي درد داره :( ... الان که ياد اون موقع ها افتادم مي گم چه خوب که دوران دبستان و کلا دوران مدرسه رفتن تموم شد ...
* کميل *
خاطرات تلخ و شيرين زياده ، معلم کلاس دوم ما که يه بار با ضربه دستش يه ميز خورد شده بود ، معلم کلاس چهارم ما که وزنه بردار بود ، معلم کلاس پنجم ما که مقداري دچار عمل بود ! جاش يه خانم رو اوردن که از شصت متري خط کش پرت مي کرد دقيقا به هدف مي خورد !
*صبا*
:)) کلا تنوع بالا بوده ... معلمان ورزشکار ... بله خاطرات همه شون تلخ نيستند ... همه بايد اين مقاطع رو طي کنند و تجربياتي هم کسب کنند /// اما شخصا از اون افرادي نيستم که آرزوي بازگشت دوران دانش آموزي رو داشته باشم
* کميل *
هر چه بود تمام شد ... الان که بچه ها رو بسيار هموژنيزه بار مي يارند ، من فقط دوست دارم يک بار هم که شده به سال سوم دبيرستان برگردم و يک حال اساسي از معلم رياضي بگيرم ... که خوب امکان پذير نيست ، تا موقع مرگ ... // شب بخير و پوزش از صاحب فيد که فيدش رو به بيراهه بردم / يا علي
*صبا*
براي انتقام گرفتن که هميشه آرزوي بازگشت هست... شب خوش . خدانگهدار
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top