بیایید تا کفشهایمان پاره نشده کفش نو نخریم
بیایید پیراهن وشلوارهای خود را به بهانه های مختلف کنار نگذاریم
بیایید کمتر دکور منزل را عوض کنیم
بیایید کمتر پول برای عوض کردن مبل و مدل ماشین و آیینه کاریها و گلدانها بدهیم
بایید دقیقتر مصرف کنیم بیایید کمتر به امور لعب مشغول شویم
شاید مسلمانی شکل دیگر باشد شاید همسایه ای گرسنه باشد
شاید چشمانی آرزومند خوراک و پوشاک و وسائل ما باشند
شاید ما خیلی پست باشیم شاید دیگران خیلی بزرگ باشند
شاید فقیری بکشد شاید فقیری بدزدد
شاید فقیری بشرمد شاید فقیری بترسد
شاید فقیری طلاق دهد شاید فقیری بمیرد
شاید محبت بخسپد شاید عدالت بپوسد
چه بسا ما فقیر باشیم چه بسا ما ذلیل باشیم
چه بسا ما را برانند جه بسا ما رابخوانند
خدایا پناه بر تو از همه چیز
خدایا امان به تو از همه چیز
خدایا پوزش از تو از همه چیز
خدایا رحمت از تو بر همه چیز
متن از برادرم
و می نشینی چه خسته
اما کسی کنارت نمی نشیند
وپرندهای ای درخت تنها
به شاخسارت نمی نشیند
چه لحظه هایی که می شوی گم در ازدحام غریب مردم
ومطمئنی که هیچ چشمی در انتظارت نمی نشیند
تا نگاه می کنی وقت رفتن است
تا نگاه می کنی لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود
و آه ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان چقدر زود دیر میشود
ای درداگر تو نماینده خدایی که برای آزمایش من قدم به زمین گذاشته ای تو را می پرستم،
تو را در آغوش می کشم و هیچ گاه شکوه نمی کنم.
بگذار بند بندم از هم بگسلد، هستیم در آتش درد بسوزد و خاکسترم به باد سپرده شود؛
باز هم صبر می کنم و خدای بزرگ را عاشقانه می پرستم.
ای خدا ، این آزمایش های دردناکی که فرا راه من قرار دادهای؛این شکنجه های کشنده ای
را که بر من روا داشته ای همه را می پذیرم.
خدایا کودک که بودم از بلندی آسمان و ستارگان درخشنده اش لذت می بردم اما امروز از
آسمان لذت می برم زیرا بدون آن خفه می شوم؛زیرا اگر وسعت و عظمت آن از شدت
درد روحی ام نکاهد دیگر خفه می شوم......
نوامبر 1972 شهید مصطفی چمران
شب رفت و صبح دید که فرداست
پلکی زد و ز خواب بپا خواست
با این پرنده های خوش اواز
ساحل ز بانک و هلهله غوغاست
این نرم موج های پیاپی
گیسوی حلقه حلقه دریاست
این پاک این کرامت سیال
امیزهای ز خشم و مداراست
مثل علی به لحظه پیکار
مثل علی به نیمه شبهاست
فریاد ان عبادت مظلوم
در کوچه سار خاطره برپاست
ای چشمه سار مزرعه ها را
یاد هماره سبز تو سقاست
بی تو مدینه ساکت و خاموش
بی تو هوای کوفه غم افزاست
بی تو هوای ابری دیده
عمری برای گریه مهیاست
وقتی تو در میانه نباشی
شادی چو عمر صاعقه کوتاست
روح تو چون قصیده بلندی است
دیگر چه جای وصف تو ماراست